آریا 7000

بیایید بشاشیید من

آریا 7000

بیایید بشاشیید من

آیا کوروش پیامبر بوده؟!

 

                                                        آیا کوروش پیامبر بوده؟! 

   

 

                               در سوره کهف از پیامبری با عنوان ذوالقرنین و فتوحات او یادشده که همان کوروش 

                              هخامنشی است.(ذوالقرنین به معنی " دوشاخ" است و" کلاه خود" کوروش به همین شکل بود)



ابتدا به سراغ سوره کهف ایات 81 تا 98 میرویم با ذکر ایات عربی و سپس ترجمه 


وَیَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُم مِّنْهُ ذِکْراً (83) إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً (84) فَأَتْبَعَ سَبَباً (85) حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْماً قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْناً (86) قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّکْراً (87) وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْراً (88) ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (89) حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْراً (90) کَذَلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْراً (91) ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (92) حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْماً لَّا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً (93) قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلَى أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدّاً (94) قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْماً (95) آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً (96) فَمَا اسْطَاعُوا أَن یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْباً (97) قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّی فَإِذَا جَاء وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاء وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقّاً (98) وَتَرَکْنَا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعاً (99) وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِّلْکَافِرِینَ عَرْضاً

ترجمه پارسی

82 از تو درباره ذوالقرنین می پرسند بر انان (یهودیان) بگو زود میخوانم بر شما از او چیزی 83به تحقیق ما دادیم مراد اورا در زمین و اورا از هر چیزی سببی دادیم84 پس او پیروی کرد سبب را85 تا چون رسید به جایی که افتاب را یافت و جای که فرو میرفت در ان افتاب در چشمه زلالی و یافت نزد ان گروهی را گفتیم ای ذوالقرنین یا شکنجه میکنی و یا میگیری در ان گروه نیکویی را (میبخشی انان را) 86گفت تا انکه ستم کرد پس زود سیاست کنیم و ستمگری را که در جنگ کشته شد پروردگار سیاست کند او را به بدی انچه که کرده 87 و اما انکه گروید و کرد کار شایسته پس او را مزد نیکوپس زود میگوییم مراد را از کار اسانی (یعنی ظلم وستم نکندو پیرو خدا باشد تا رستگار شود)88پس پیرو شد به سببی89 تا چون رسید به جایی که جای برامدن افتاب است و رسید بر گروهی که هیچ پوششی برای حفاظت ازخود درمقابل افتاب سوزان نداشتند 90 این چنین و به تحقیق و فراگرفتیم انچه نزد اوست اگاهی و خبری91پس پیرو شد سببی را 92تا چون رسید به میان دو کوه و گذرگاهی دو گروه انجا یافت که هیچ گفتاری نمی فهمیدندو ازشر قومی وحشی در عذاب و ستم بودند93 اهالی بدو گفتند ای ذوالقرنین بتحقیق یاجوج و ماجوج فساد میکنند در زمین پس ایا قرار دهیم برای تو خرجی برای انکه بر پا گردانی میان ما سدی و میان انها تا از شر انان در امان باشیم 94 گفت من نیازی به مال شما ندارم و انچه پروردگارم بر من داده تواناتر است مدد کنید به قوه خویش تا بر پا کنیم سدی بر ضد دشمن و میان شما و انها قرار میدهم سدی 95اورید مرا پارهای اهن را تا چون برابر شد میان دو کوه گفت بدمید تا چون گردانید انرا اتشی گفت بیاورید مرا بر ان ریزیم مس گداخته

96 پس نتوانستند از ان بگذرند یاجوج و ماجوج و ان را سوراخ کنند 97 پس ذوالقرنین بدانان گفت این است رحمت پروردگار بر شما و چون وعده پروردگار بیامد خداوند ان سد را ریز ریز کند و اهن ها موج زند و یاجوج ماجوج به سبب فساد شما بر شما مسلط شوند و انگاه بر اسمان تیراندازند واز اسمان خون ببارد بگویند بر اهل زمین تفوق یافتیم بر ملائکه نیز حاکم شدیم پس خداوند در گوش انان مگسی بیاندازد و بر دهان انان قلاب اندازه و جمیع سپاه انان جومر ماجوج و توجرمه را که سلاح و اسلحه به دست میگیرند منکوب و مغلوب کند ...



خداوند بر همه چیز داناست و بخشنده واین فتوحات من نتیجه رحمت و فضل خداست چون بر هیچ کس ستم و برضد کسی که 

اسلحه بر دست نگرفت شمشیر به کار نبردم تجارت برده نکردم وبر برده فروشان و کنیزک فروشان خشم گرفتم زبان و دین 

مردم را ازاد بگذاشتم و امر کردم کسی مزاحم انان نشود این است ثمره لطف خداوند بر مردم کشورم ابادانی و ابادی و 

نگفتن دروغ و جوانان سالم 



(کوروش بزرگ) 

منبع: پارسی یار
 

البته نظر شخصی خود من که مالک این وبلاگ هستم اینه که اگر هم منظور از ذوالقرنین کوروش بوده و پیامبری او احساس میکنم جزو پیامبر های تازی نبوده(۱۲۴۰۰۰ پیامبر!!!!!!)چون کوروش خود ش حرف یا مطلبی که بخواد مثل اون ها تبلیغ !!!! خدا رو کرده باشه نزد

کوروش پیامبر



تقوای شما بایستی بیشتر از ملت شکست خورده باشد. احساس گرسنگی و تشنگی و سرما و گرما و خستگی و خواب در

 

همه یکسان است ولی میتوان از نظر اخلاقی برتر از سایرین بود و این هم نشانه ی انسانیت است. باید حزم و احتیاط و

 

مراقبت دائمی باشد تا از گزند در امان بمانیم. کوروش انسانی کم نظیر بود. این مرد برجسته در جوانمردی، گذشت، فداکاری،

 

نجابت، عیب پوشی، عدالت، از خود گذشتگی، رافت و مهربانی، رقت قلب، مردانگی، شجاعت، خلق خوش و جمیع صفات

 

پسندیده سرآمد همه بود. پادشاهی عادل که همیشه در فکر رعیت و آسایش او بود و در هر موردی اگر اجحافی میدید

 

سخت واکنش نشان می داد. بر حسب عقیده و نظر صاحب نظران زمان خود و حتی دشمنان پادشاهی نمونه بود. در هنگام

 

غذا تعداد زیادی از نزدیکان با او غذا میخوردند و تنها غذا خوردن را دوست نداشت. اغلب مقداری غذا برای نگهبانان می

 

فرستاد و از این راه محبت آنان را جلب می کرد. لباسش مادی بود و عقیدهاش این بود که لباس تمام بدن را میپوشاند. در تمام

 

زندگانی این پادشاه فقط یک زن داشت و پس از فوت، زن دیگری را اختیار نکرد. در عین حال او شخصیتی با تدبیر بود، بطوری

 

که پادشاه توانست شالوده ی امپراتوری بزرگی را بنیان نهد که از مدیترانه تا رود سند و از روسیه تا خلیج فارس وسعت داشت

 

و این سرزمین وسیع را به بهترین وجهی اداره میکرد.

 

داستانی درباره زندگی کوروش پیامبر



نمونه ی ازخودگذشتگی و مهربانی او این که وقتی در فینیقیه سوار بر

 

اسب مشغول سان دیدن از سپاهیان و بازدید شهر و رسیدگی به امور اهالی بود، جوانی ارتب نام بر روی درخت نزدیک محل

 

بازدید نشسته و تیر و کمان نهاده و انتظار کوروش را میکشید تا او را به قتل برساند. از قضا هنگامی که کوروش به تیر رس او

 

رسید تیر سه شاخه از کمان رها شد ولی از حسن اتفاق در همان زمان اسب کوروش پایش در گودالی گیر کرد و بر زمین خورد

 

و تیر به کوروش اصابت نکرد. اطرافیان او را دستگیر کرده و نزد کوروش بردند. کوروش از او پرسید: به چه سبب میخواستی مرا

 

بکشی؟ ارتب جواب داد: چون چندین نفر از کسان من در جنگ با تو کشته شده اند.کوروش پرسید: اگر من به جای تو بودم با

 

من چه کار میکردی؟ ارتب جواب داد: دستور میدادم تو را به قتل برسانند.کوروش گفت ولی من این کار را با تو نمیکنم. ارتب

 

گفت: پس میخواهی با من چه کار کنی؟ کوروش گفت: تو را آزاد مینمایم، چون من جواب بدی را با نیکی جواب خواهم داد.

 

ارتب کوروش را ستود و از کوروش خواست که او را در ردیف فداییان خود قرار دهد. کوروش نیز خواسته ی او را پذیرفت. در جنگ

 

با ماساژت ها هنگامی که کوروش از پشت جبهه دچار شکست شد و ماساژت ها بخش عقب جبهه را دچار تزلزل کردند، مردی

 

از ماساژت ها با شمشیر به گردن آن مردبزرگ زد که بر اثر همان ضربه کوروش به قتل رسید. ارتب که نزدیک کوروش بود پس از

 

کشتن ضارب جسد کوروش را از میدان نبرد به در برد و با سرعت جسد را به پاسارگاد رساند و زمانی که کوروش را جهت دفن

 

حاضر کرد از شدت اندوه با خنجر شکم خود را درید و به این ترتیب زندگی، پس از مرگ کوروش را نخواست.


منبع: اریا زمین  

 

 

             به امید بازگشت ایرانی به هویت خویش

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد