آریا 7000

بیایید بشاشیید من

آریا 7000

بیایید بشاشیید من

آیین مانی


آیین مانی


مانویت یکی از مهمترین مظاهر اندیشه هایی ایرانی است. «مانی» بسیاری از افکار یهودیت و نصرانیت و نیز «آئین گنوسی»  را پذیرفت. با آنکه مانویت خودرا از کیش میترایی دور میدارد ولی از آن مطالب زیادی اخذ کرده است. مانویت در نشر افکار ایرانی در شرق و غرب اقصی سهم بسزایی داشته است. 
مانی در دیهی موسوم به «مردینو» در نزدیکی بابل بدنیا آمد. 
«
محمد بن اسحق الندیم» صاحب کتاب «الفهرست» ، نام پدر او را «فتق بابک بن  ابی برزام» نوشته است و نام مادر مانی«نوشیت» و بقولی «یوسیت» و در «الفهرست»، «رامیس» و بنا بقولی دیگر مریم ثبت شده است. 
رومیها اسم مانی ر ا«مانیکوس» و «منابع مسیحی لاتینی» «قوربیقوس » و ماخذ یونانی «کوپریکوس» نوشته اند. ظاهرا مانی در حدود سال 5238 آریایی میترایی برابر با 216 میلادی در «مردینو» در «کویی علیا» در نزدیکی بابل بدنیا آمد. پدر و مادر او پارتی (اشکانی) بودند. 
بابل در این هنگام تحت استیلا و جزء مستملکات ساسانیان بود. مانی در سال 5252 میترایی برابر با 230 میلادی (در چهارده سالگی) به تبلیع کیش خود پرداخت و پس از مراجعت از سفر خراسان و سند هنگام تاجگذاری شاپور اول (حدود سال 242) به دلالت فیروز برادر شاپور به دربار آن شاه بار یافت و با دو نفر از یاران خویش عقاید دینی خود را در تیسفون به او اظهار داشت و گویا که مورد پسند شاپور قرارگرفت. مانی برای تبلیغ آئین خود به سفرهای دور و نزدیک رفت. در کتاب «قبطی مانوی» (کفالایا) مذکور است که در آخرین سال شاهی اردشیر، مانی به عزم  و قصد تبلیغ حرکت کرد و با کشتی به هند رفت اما در آن سال اردشیر مرد و پسرش شاپور به تخت نشست و او با کشتی از بلاد هندیان (سند) به خاک پارسیان و از آنجا به بابل و «میسان» و خوزستان شد و نزد شاپور آمد.
در زمان سلطنت هرمز، مانی در بابل به سرمیبرد ولی چون بهرام به جای او نشست به تحریک موبدان، (روحانیون) نظر مساعدی به او نداشت. لذا در اواخر سلطنت بهرام، مانی به سوی جنوب در امتداد ساحل دجله منازل میپیمود تا به اهواز رسید و چون در اهواز عازم سفر خراسان و اوشان شد، هنگام عزیمت او را از حرکت باز داشتند و فرمان رسید که به شوش برود و لذا از بامیان به اهواز رفت و از آنجا با کشتی روی دجله به سوی تیسفون روان شد و از آنجا به دربار احضار شدو از تیسفون به «پرگلیا»واقع درکنار «رود دیاله» رفت. چون به کوخی رسید فرمان آمد که به حضور شاه باز یابد. ظاهرا شرح این مسافرت را یکی از یارانش به نام «نوح زادگ» که همراه مانی بود، نوشته است:
«
نوح زادگ» یکی از اصحاب مانی است که بوسیله او با پادشاه گفتگو کرده و ماجرای مانی و بهرام را در یک نوشته پارتی چنین شرح داده است:
بهرام از غذا  فارغ شد و از سرسفره برخاست در حالیکه یک بازویش به گردن «ملکه سکا» و بازوی دیگرش به دور گردن «کرتر» پسر اردوان (زن و شیخ) بود بسوی مانی آمد و اولین سخنش این بود، خوش نیامدی! مانی به او پاسخ داد : من به شما چه کرده ام؟
بهرام گفت : من سوگند خورده ام که تو را نگذارم به این کشور بیایی.
و با پرخاش به مانی گفت : تو برای چه کاری خوب هستی؟ زیرا نه به جنگ میروی و نه به شکار، شاید تو برای طبابت و درمان هستی که آنرا هم نمیکنی؟
مانی پاسخ داد: من به تو هیچ بدی نکرده ام بسیاری از خدام شما را من از شیاطین و جادو نجات دادم و بسیاری را نیز از بیماری بلند کردم و عده کثیری را از انواع تب و لرز رهانیدم و بسیاری را که دم مرگ بودند دوباره (مداوا) و زنده کردم
در پایان این گفتگو فرمان حبس مانی داده شد. 
محرک اصلی بهرام در گرفتار کردن مانی، کرتر موبد بزرگ (روحانی و مرجع تقلید) درباری بود که نفوذ زیادی بر شاه داشت. 
درکتاب واعظ مانی قبطی، نیز شرح آمدن مانی به حضور بهرام با تفصیل منازل مذکور است و بنا بر آن «کرتر» سبب احضار مانی شده است. 
مانی بیست و شش روز درحالیکه دست و پایش با زنجیر بسته شده بود، در زندان گذرانید و عاقبت حلقه زنجیر را چنان تنگ کردند تا مرد. 
مانی در حدود سال 5252 میترایی برابر با 277 مسیحی درگذشت، برخی برآنند که او را مصلوب کردند. 
تاچندی پیش از کتابهای مانی اطلاعی در دست نبود و هرچه در این باب گفته میشد، از قول مورخان مسیحی بود و مربوط به مباحثات و مشاجراتی بودکه میان «ترسایان» و«مانویان» صورت گرفته بود. البته مورخین ایرانی و عرب مانند: «مفضل بن عمر»، «جابرین حیان»، «طبری» و «محمدبن اسحق الندیم»، «مسعودی» و «یعقوبی» اطلاعات بسیار گرانبهایی فراهم کرده اند. 
ولی در نیم قرن اخیر آثار فراوانی از مانویان در «ترفن چین» و به زبان «سغدی» بدست آمده که دایره نفوذ این دین و آئین راحتی تا به مصر نشان میدهد. 
مانی در ابراز تعالیم دینی خود هفت کتاب نگاشته که چیز مهمی از آنها برجای نمانده است
با تجربه و تحقق عقاید مانویان معلوم میشود که وی افکاری از مذاهب بومی ایران مانند «زروانی»، «زردشتی»، اساطیر بابلی، عقاید عیسایی، طریقه «گنوسی» (بویژه از میان آنان عقاید رقیون) و «صائبه» گرفته شده است که بنا بر آن چه او ادعا میکرده، جنبه علمی دارد.»
متفکر بزرگ شرق «محمد اقبال لاهوری» دراین باب مینویسد: مانی یا به قول «اردمان»، این «گنوستیک» شرک آفرین به ما می آموزد که همه چیزها از آمیزش دو اصل جاویدان نور و ظلمت از یکدیگر جدا و مستقل هستند.»
اصل نور متضمن ده مفهوم است:
حلم- معرفت- فهم- علم خفی- بینش- عشق- ایقان- ایمان- نیکخواهی- خرد
 
برهمین شیوه اصل ظلمت پنج مفهوم جاویدان را در برمیگیرد:
= میغ- دود- حریق- سموم- تیرگی
مانی علاوه بر این ، دو اصل آغازین آسمان و زمین را جاودانی میشناسند و معرفت- فهم- علم خفی- بینش- نسیم- آب- هوا- آتش و روشنی را به آن دو نسبت میدهد. 
ظلمت که به منـزلـه اصل مادینه هستی است، پناهگاه شر است. 
این عناصر به مرور زمان تمرکز مییابند و بصورت یک شیطان زشت پیکر میشوند. 
اهریمن زشت پیکر نخستین پرورده زهدان آتشین ظلمت است. منشاء فعالیت عالم بشمار میرود و از آن لحظه ای که پدید میآید، به خطه پادشاه نور یورش میبرد. 
پادشاه نور به قصد آنکه بلاگردانی بیابد، انسان نخستین را میآفریند. پس ستیزه ای وخیم میان شیطان و انسان نخستین درمیگیرد و به شکست انسان می‌انجامد. بر اثر آن شیطان (اهریمن) پنج عنصر ظلمت را با پنج عنصر نور می‌آمیزد.
آنگاه پادشاه نور بدین امید که عناصر نور را از بند و زندان ظلمت برهاند. برخی از فرشتگان خودرا میفرماید که با آن عناصر آمیخته این جهان را بسازند. 
چون یورش ظلمت عناصر نور را با عناصر ظلماتی در هم آمیخته و آلوده کرده است، خطه نور نیازمند رهایش است و در اینجا است که جهانشناسی مانی به مفهوم «فلاح مسیحی» میگراید. چنانکه جهانشناسی هگل از مفهوم «تثلیث مسیحی» مایه میگیرد.
اما فلاح مانوی وابسته به دنیای جسمانی و مستلزم قتل قطع نسل است. تولید مثل دوره اسارت نور را استمرار میبخشد و این به زیان نور است. 
در پرتو فلاحی اینگونه، ذرات محسوس نور نرم نرمک از ژرفنای پیرامون زمین که خانه ظلمت است میرهند و به فرا سوی خورشید و ماه میشتابند و سپس به پایمردی فرشتگان به خطه نور به جاودان خانه یا بهشت به آستانه «پیدوزرگی» (پدر عظمت) فرا میرسند..»
مانی برای تبیین هستی، از پنداشت زردشت که متضمن دو روح خلاق است، روی گردانید و با نظری مادی به این مسئله نگریست. بر آن شد که جهان، زاده آمیزش دو اصل مستقل و جاودان است و یکی از این دو اصل یعنی اصل ظلمت نه تنها بخشی از مایه عالم است، بلکه منشاء فعالیت نیز هست. فعالیتی خمود که چون لحظه مناسب فرارسد، باز شور وشر انگیزد. 
به این ترتیب میان جهانشناسی مانی و جهانشناسی «کاپیلا» آن حکیم بزرگ هندی، شباهتی غریب هست. 
«
کاپیلا» ‏آفرینش جهان را به سه عامل نسبت می دهد: 
«
ساتوا» (نیکی)
«
تاماس» (تاریکی)
«
راجاس»(شور و جنبش)
از دیدگاه او هنگامیکه تعادل یا پراکریتی زدوده شد، این سه با یکدیگر آمیختند و طبیعت را زادند. 
حکیمان دیگر هم در تبیین مسئله تشتت هستی نظر داده اند. مثلا «وران تاکریان هندی» با مفهوم مرموز «مایا» تکثر وجود را تبیین کردند و قرنها بعد «لایب نیتس آلمانی» نظریه «اتحاد تمییز ناپذیر آحاد» را کلید این مسئله قرارداد. تبیین مانی از تکثر با اینکه کودکانه مینماید. در سیر تاریخی انگارهای فلسفی برای خود مقامی دارد. 
اما یک نکته مسلم است و آن اینست که مانی نخستین حکیمی است که جهان را معلول فعالیت شیطان و اساسا بد دانست. »

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد